از غم دوست در این میکده فریاد کشم |
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم |
داد و بی داد که در محفل ما رندی نیست |
که برش شکوه برم , داد ز بیداد کشم |
عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری |
بار هجران وصالت به دل شاد کشم |
در غمت ای گل شاداب من ای خسرو من |
جور مجنون ببرم تیشه فرهاد کشم |
سال ها می گذرند حادثه ها می آیند |
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم |
به بهانه قیام خونین پانزده خرداد سال 1342 و رحلت جانگداز پیر جماران
آن روز وقتی از سرازیری خانه اش به سوی بیمارستان می رفت به بستگان و همراهانش گفت : من ازاین سرازیری باز نخواهم گشت, می دانید چرا ؟ چون بوی نیمه خرداد به مشامش می رسید.
اماما! در وصیت نامه ات نوشتی : با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص ، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم .
نگفتی یتیمانت در فراق تو چه کنند؟ از آن ها خواستی دعای خیر خود را بدرقه ات کنند. آنان آنشب را تا دیروقت برای شفایت دعا کردند اما مثل این که تو خود از خدا خواستی که زودتر این دنیا را ترک کنی!
دیروز مردم به بهشت زهرا آمدند پای سخنان سید علی خلف بر حق تو, او خطاب به مردم گفت: امروز چهار ایمان باید در مملکت قرآنی ما تقویت شود ایمان به خدا ایمان به مردم ایمان به این راه و ایمان به موفقیت در این راه.
آخه این مردم از نسل همان سلمان فارس هستند که وقتی آیه نازل شد «یـأیّها الّذین ءامنوا مَن یرتدّمنکم عن دینه فسوف یأتى اللّه بقوم یحبّهم و یحبّونه أذلّة على المؤمنین أعزّة على الکـفرین یجـهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لآئم ; (مائده ، 54) اى کسانى که ایمان آورده اید ! هر کس از شما از آیین خود باز گردد [به خدا زیانى نمى رساند] خداوند در آینده جمعیتى را مى آورد که آن ها را دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران نیرومند و شکست ناپذیر ; مردانى که در راه خدا جهاد مى کنند و هرگز از سرزنش سرزنش کنندگان هراسى به خود راه نمى دهند .» جمعى از اصحاب رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) عرض کردند : «این گروهى که خداوند در این آیه به آن ها اشاره کرده کیانند» ؟! در این هنگام پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) دست مبارکشان را برپاى سلمان [و طبق روایتى دیگر بر شانه سلمان] زد و فرمود : «منظور این مرد و قوم او است ; سوگند به آن کسى که جانم به دست او است ، اگر ایمان به ثریا بسته باشد ، گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى آورند .»
همین مردم روایت امام کاظم را هم خوانده بودند که فرمود: «مردى از اهل قم مردم را به حق فرا مى خواند و برگرد او مردمانى فراهم مى آیند که چونان پاره اى آهن استوارند، طوفان ها آن ها را به لرزه نمى اندازد و از جنگ خسته نمى شوند و بزدلى نشان نمى دهند، به خدا توکل دارند و فرجام از آن پرهیزگاران است.»
آنان تو را شناخته بودند به سفارشاتت عمل می کردند و به دستور تو قیام 15 خرداد را به راه انداختند و تازه داشتند با تو خوی می گرفتند که تو از میانشان رخت بر بستی و رفتی.
می دانم به دعای تو خداوند نگهدار این ملت است اما مگر این ملت چه کوتاهی از تو دیده بودند که چنین برایشان نوشتی:
... و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است .
تو از ملت خواستی به یکی از توصیه هاى مهم پیامبر اکرم در اواخر عمر شریفشان درباره قرآن کریم و عترت طاهرین (اهل بیت)(علیهم السلام) است. گوش فرا دهند, در وصیت نامه ات نوشتی:
اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعه الهى و ماترک پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) مسایل اسف انگیزى که باید براى آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت على(علیه السلام) شروع شد. خود خواهان و طاغوتیان قرآن کریم را وسیله اى کردند براى حکومت هاى ضد قرآنى، و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دریافت کرده بودند و نداى انّى تارک فیکم الثقلان در گوششان بود، با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و... از صحنه خارج کردند...
و این خود تو بودی که این افتخار را به رخ دنیا کشیدی و فرمودی:ما مفتخریم و ملت عزیز سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است، که پیرو مذهبى است که مى خواهد حقایق قرآنى، که سراسر آن از وحدت مسلمین بلکه بشریت دم مى زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده، و به عنوان بزرگ ترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودى که بر پاى و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوى فنا و نیستى و بردگى و بندگى طاغوتیان مى کشاند نجات دهد.
اماما! ما را دلی است کز تو بریدن نمی توان نمی بینی همه ساله چه جمعیتی از سراسر دنیا به مرقدت می آیند؟
تابوت شیشه ای
تازه آفتاب در اومده بود اون روز من و هم اطاقیام حال دیگه ای داشتیم مثل منگ ها به هم نگاه می کردیم گویی با هم قهر بودیم مثل منگ ها به هم نگاه می کردیم آخه اون شب تا دیر وقت توی حرم حضرت معصومه برای امام دعا کردیم التماس کردیم و از خدا شفای او را خواستیم اما صبح از وقتی که رادیو را باز کرده بودیم همش صدای قرآن به گوش می رسید مات و مبهوت مانده بودیم تا بالاخره ساعت 7 صبح شد رادیو روشن بود منتظر بودیم اخبار چی می گه همینکه اخبار گو شروع کرد بسم الله الرحمن الرحیم انا لله وانا الیه راجعون .... من و دوستانم دیگه نتونستیم جلوی خودمونو بگیریم ما که گاهی خجالت می کشیدیم جلوی همدیگر بلند بلند گریه کنیم دیگه داد می زدیم مثل یه پدر مرده داد می زدیم بلند بلند گریه می کردیم البته من برای پدرم که با تصادف در جوانی فوت کرد اینجوری گریه نکردم ولی امام فرق داشت آخه اون اولاد فاطمه ممثلی از اهل بیت بود ما که امامانمان رو درک نکردیم امام زمان رو هم که هنوز ظهورش رو درک نکردیم تبلوری از معصوم در چهره امام بود یادم نمیره توی جماران وقتی وارد شدم تا چشمم به اون چهره نازنینش افتاد بی اختیار زدم زیر گریه اولش خجالت کشیدم خواستم جلوی خودم رو بگیرم اما یه نگاه به اطرافم کردم دیدم تنها من نیستم همه همینطورند ولی همه چیز مثل فیلمی از جلوی چشمانمان رد شد رفت جلوه ای از آیات قرآن همان روز عیالم از شهرستان زنگ زد گفت داریم می آییم قم تا با هم بریم تشییع جنازه تهران آخه تازه ازدواج کرده بودم و هنوز نمی تونستم عیالم رو قم بیارم .
اون شب یادم نمی ره در مصلی تهران اطراف تابوت شیشه ای که جنازه امام رو توی اون گذاشته بودند هر طرف گروهی یه کار می کردند عده ای شمع روشن کرده بودند گریه می کردند عده ای روی زمین نشسته تو خاکها غلط می خوردند خاک بر سر می ریختند من هم مثل بقیه بی اختیار با دیدن این صحنه ها گریه می کردم با خودم می گفتم مردم ما نسبت به امام خمینی که از ذریه اهل بیت است اینطوری می کنند اگه این مردم در زمان امامان معصوم بودند چه می کردند شاید امامان ما احساس غربت نمی کردند. ولی فکر می کنم برای امام عصر جبران کنیم
گفتم به بهانه سالگرد اون امام چند ویژگی اش رو مطابق قرآن با هم مرور کنیم:
1ـ خضوع و خشوع امام : و استعینوا بالصبر و الصلوة و إنها لکبیرة على الخشعین * الذین یظنون انهم مُلقوا ربهم و انهم الیه رجعون . (بقره ، 45ـ46) 2ـ صبر و استقامت امام در برابر مصایب : .. . و بشر الصبرین * الذین اذا اصبتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه رجعون * اولئک علیهم صلوت من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون . (بقره ، 155ـ157) .. . قال الذین یظنون انهم مُلقون الله کم من قئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله و الله مع الصبرین . (بقره ، 249) . 3ـ مجاهدت امام : فضل الله المجهدین على القعدین اجراً عظیماً * درجت منه و مغفرة و رحمة . (نساء ، 95ـ96) 4ـ حزب الله: .. . اولئک کتب فى قلوبهم الإیمن و ایدیهم بروح منه و یدخلهم جنّت تجرى من تحتها الأنهر خلدین فیها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون . (مجادله ، 22) و من یتول الله و رسوله و الذین ءامنوا فان حزب الله هم الغلبون . (مائده ، 56) 5ـ شجاعت او در مقابل دشمنان : یأیّها الذین ءامنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکفرین یجهدون فى سبیل الله و لایخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله وسع علیم . (مائده ، 54) 6ـ بر دل اولیاء خدا ترس و غم حکم فرما نیست : ألا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون * الذین ءامنوا و کانوا یتقون * لهم البشرى فى الحیوة الدنیا و فى الآخرة.. . (یونس ، 62ـ64) 7ـ مشمول نعمت خدا: من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبین و الصدیقین و الشهداء و الصلحین و حسن اولئک رفیقا (نساء ، 69) 8ـ تبلیغ دین در راستاى رسالت پیامبران : الذین یبلغون رسلت الله و یخشونه و لایخشون احداً الاّ الله و کفى بالله حسیبا . (احزاب ، 39) . 9ـ رهبرى او رهبرى صالحان و یاوران مهدى : و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر انّ الارض یرثها عبادى الصلحون . (انبیا ، 105) 10ـ یارى کننده خدا و اقامه کننده نماز: و لینصرنّ الله مَن ینصره إن الله لقوى عزیز * الذین إن مکنهم فى الارض اقاموا الصلوة.. . (حج ، 40ـ41) . 11ـ مصداق عبادالرحمن : و عبادالرحمن الذین یمشون على الأرض هوناً و.. . (فرقان ، 63ـ67) . 12ـ صاحب نفس مطمئنه : یأیتها النفس المطمئنة * ارجعى الى ربک راضیة مرضیة * فادخلى فى عبدى * و ادخلى جنتى . (فجر ، 27ـ30) . 13ـ صدیقین : و الذین ءامنوا بالله و رسوله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم . (حدید ، 19) .
آنچه اشاره شد بخشی از ویژگی های قرآنی او بود به هرحال ما که قدر اون رو ندونستیم اما این آقا سید علی رو در یابیم.........................
....ادامه ماجرا
سخنان امام جماعت گر چه به طول انجامید اما برای علی و حسین شیرین بود.
حاج آقا ادامه داد...
البته از این مطلب نباید غافل بودکه :
چه بسااگر ما از آن عالم خبر داشتیم که یک لحظه معلولیت چه عوضى دارد ، همه آرزو مى کردیم که اى کاش معلول بودیم «فَلاتعلم نَفس ما أُخفى لَهُم مِن قُرّة أعیُن ... ;(سجده ، 17) هیچ کس نمى داند که چه پاداش هاى مهمى که مایه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده .» ; ولی در عین حال اگر معلولى خداوند عالم را نافرمانى و از هواى نفس و شیطان پیروى کرد و جهنمى شد ، مقصر خود او است (همانند دوزخیان دیگر) ; و معلولیت ، گرچه ممکن است باعث تخفیف و تسهیل در عذاب شود ; ولى بالاخره معلول ها هم انسان و تمام انسان ها داراى تکلیف و حساب و کتاب هستند ; البته این امید وجود دارد که حساب آنها آسان تر از دیگران باشد .
علی و حسین که با جان و دل به سخنان حاج آقا گوش می دادند و ظاهرا حرف ها براشون تازگی داشت، یه نگاه به همدیگر انداختند .
چهره علی نشانی از رضایت داشت و حسین کمی از خجالت قرمز شده بود ؛ شاید منشأ این خجالت ذهنیتی بود که برایش ایجاد شده بود و آن را به زبان آورده و پیش داداشش از خدا شکایت کرده بود.
حاج آقا امام جماعت که دید بچه ها خیلی با دقت به حرف ها گوش می دهند ادامه داد دوستان خوبم می دانید که دنیا مزرعه آخرت و محل مسابقه و کوشش و آزمایش است ، و همه چیز دنیا ; مال ، فرزند ، مقام ، صحت و سلامت ، لذت و آسایش ، درد و بیمارى ، کورى و کرى ، و تمام بدى ها و خوبى هاى دنیا وسیله آزمایش است . قرآن کریم مى فرماید : «نَبلُوکم بِالشّر وَ الخیر فِتنة وَ إلَینا ترجعون ;(انبیاء ، 35) شما را با بدى ها و خوبى ها آزمایش مى کنیم ; و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى شوید» ، و در آیه 155 بقره مى فرماید : «قطعاً همه شما را با چیزى از ترس ، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش مى کنیم ; و به استقامت کنندگان بشارت ده » ; بنابر این ، دنیا جاى تلاش و آزمایش بوده ، جاى آسایش و لذت بردن نیست ; زیرا این لذت ها و آسایش هاى دنیایى نیز خود وسیله آزمایشند و افراد ، با وسایل مختلف آزمایش مى شوند . یکى با بینایى و شنوایى و دیگرى با کورى و کرى و یا درد و رنج و یا... ; و در نظر اهل حقیقت و معرفت ، هر کدام از این ها که انسان را به قرب الهى برساند ، بهتر است ; به همین جهت چه بسا درد دنیایى از لذت آن بهتر باشد .
علی در حالی که سرش رو به علامت رضایت تکان می داد از سکوت چند لحظه ای حاج آقا استفاده کرد و رو به داداش حسین کرد و گفت : گذشته از این که داداش من جوون مؤمن و با خدایی هم هست و توی درساش هم نمراتش عالیه این نشون می ده اگر چه خداوند نعمت راه رفتن رو از او گرفته اما نعمت های دیگه ای به او داده که خیلی ها حصرتشو می خورند.
حاج آقا که دید خیلی دیر شده و نه خودش نهار خورده بود و بچه ها حرفاشو جمع کرد و گفت : خوب دوستان من دیگه خسته تون نمی کنم و حرف علی آقا رو با این شعر تکمیل می کنم
چو ایزد زحکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری.
علی نفس نفس زنان داشت ویلچر داداشو هل می داد که داداشش به حرف اومد و گفت آخه این هم شد زندگی چرا خدا بین آدما فرق می گذاره یکی توی بالا شهر توی یک خانواده ثروتمند بی عیب و نقص بدنیا میاد یکی هم مثل من توی برّ بیابون توی یه خونواده فقیر و بی سواد آخه چرا خدا بین ما آدما فرق گذاشته علی که دیگه خیلی خسته شده بود گفت : داداش عزیزم اینجوری فکر نکن حتما خدا حکمتی توی این کار گذاشته اصلا بیا این مسئله رو امروز ظهر توی مسجد از امام جماعت محلمون بپرسیم آخه داداشش حسین با این حال که فلج بود اما اهل مسجد بود و هر روز سعی می کرد با علی آقا نماز رو توی مسجد به جماعت بخونند علی آقا هم اگر چه هر روز می بایست مسافتی رو ویلچر داداششو هل بده اما از این کار لذت می برد .
وقت نماز ظهر شد اونها به اتفاق نماز رو خوندند علی آقا بعد از نماز جلو رفت سلام کرد و گفت: حاج آقا یه سئوال داشتم می خواستم بدونم مگه یکی از اصول مذهب ما شیعه ها عدل خداوند نیست پس چرا یکی را آنقدر نعمت دهد که از سرش زیاد می آد یکی رو هم مثل داداش من به این مهربونی اما فلج خلق می کنه اون هم توی یک خانواده فقیر و بی سواد مگه خدا نمی تونست داداش منو هم سالم خلق کنه؟!
حاج آقا جواب داد: ببین پسرم این مسئله جوابش خیلی مفصله اگه خسته نمی شی توی مسجد بمون تا برا هردوتون توضیح بدم .
بعد شروع کرد و گفت: خداوند متعال ، نظام آفرینش را براساس علم و حکمتش ، در سراسر عالم هستی نظام علّى و معلولى برقرار; به این معنا که براى هر حادثه و پدیده اى در عالم ، علتى وجود دارد ، و هر علتى نیز معلولى مختص به خود دارد ; مانند آتش که سبب گرما ، و نور که سبب روشنایى هستند ، و هیچ معلولى از علت خود و هیچ علتى هم از معلول خود جدا نیست . نمى شود آتش باشد ; ولى نسوزاند، نمی شود پدر و مادری، آنچه باید رعایت کنند را رعایت نکنند ; در عین حال این بى توجهى در سلامت فرزند اثر نکند و این مسأله با تجربه علمى ثابت شده و در روایات هم آمده است. و همان گونه که آتش سوزنده است ، چه انسان بداند و چه نداند هر غذا و روحیه اى هم اثر ذاتى و طبیعى خود را دارد ; چه والدین و افراد دیگر از آن آگاه باشند و چه آگاه نباشند ; مگر اینکه چیز دیگرى مانع اثر گذارى آن شود یا اثر آن را خُنثی کند ; بنابراین هر یک از کرى ، کورى ، فلجى و.. . علت خاصى دارد که تغذیه هاى ناصحیح ، نسل هاى گذشته ، افراد جامعه و اراده پدران و مادران در آن مؤثر بوده و باعث شده این گونه افراد در جامعه پیدا شوند .
در این موارد، نوزادان بى گناهند و خداوند نیز منزه است . علت آن والدین و کسانى هستند که آگاهانه یا ناآگاهانه باعث شده اند که این افراد ، ناقص الخلقه به دنیا آیند و این، اثر ذاتى و بازتاب عمل آنهاست ; اما از آنجا که خداوند رحمان و رحیم است، براى افرادى هم که به عللى در دنیا گرفتار این نوع بیمارى ها و حوادث دیگر مى شوند ، وظیفه و اجر و پاداشى خاص قرار داده است که اگر وظایف خود را انجام دهند و گناه نکنند ، سختى هاى آنان به نحو احسن جبران خواهد شد ; به گونه اى که صد در صد راضى خواهند شد ; «إنّما یوفّى الصّـبِرونَ أَجرَهُم بغَیر حِساب ;(زمر ، 10) بى تردید ، صابران ، اجر و پاداش خود را بى حساب دریافت مى دارند»
دوست داشتم مناظره با لامذهب رو ادامه بدم اما برخی دوستان خرده گرفتند و شاید هم حق داشتند خیلی ها هم که لطف کردند و هیچ نظری ندادند منم مجبور شدم فعلا مطلب رو عوض کنم
یه مطلبی درباره عشق و عاشقی توی وبلاگ اخلاق و عرفان آوردیم دیدم جالبه ادامه اونو اینجا براتون می نویسم شاید خوشتون بیاد
من گاهی به جوون ها می گم اگه مزه عشق بازی با خدا را بچشی هرگز سراغ عشق های زمینی نمی روی و همواره دنبال عشق آسمانی می گردی
حضرت موسی آنقدر عاشق بود که وقتی معشوقش با او سخن می گوید یه سئوال کوتاه از او می پرسد اما او جواب طولانی می دهد راه و رسم عاشقی همین است فقط یک جمله کوتاه از او پرسید :
فرمود: [وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى {طه/17]ای موسی این چیست در دست راستت ؟
اما موسی مگر طاقت آورد گویا منتظر بهانه بود تا سر سخن را با معشوق خود باز کند پاسخ داد: قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى {طه/18}, گفت : این عصای من است که برآن تکیه می کنم و برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می ریزم و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است.
آرى، این است راه و رسم عاشقی .
یکی از فرق های عشق حقیقی و مجازی آنان است که عاشق از معشوق مجازی اندکی لذت می برد ولی بالاخره از او سیر می شود؛ اما عشق حقیقی را مجالی است که سیرایی ندارد هر چه علاقه بیشتر شود نزدیک تر شود از خلوت با او بیشتر لذت می برد و دوست ندارد از این لذت خارج شود البته با گذشتن از عشق مجازى می توان به سوی عشق حقیقى، یعنى عشق معبود جاودانه گام نهاد ; عشق خداوندى که هرگز فنا در ذات پاکش راه ندارد و کمال مطلق است و آنچه خوبان همه دارند، او تنها و یکجا دارد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: عاشق بى قرار نه به غذا میل پیدا مى کند و نه از نوشیدنى گوارا لذت مى برد. نه خواب آسوده دارد نه با دوستى انس مى گیرد و نه در خانه اى آرام خواهد داشت...; بلکه شب و روز خدا را بندگى مى کند; به این امید که به محبوبش «اللّه» برسد...; آنچنان که خداوند از موسى بن عمران (على نبینا وآله وعلیه السلام) درباره میعاد پروردگار نقل مى کند «و عجلت إلیک ربّ لترضى»
بنابراین، آنچه که برخى آن را عشق مجازى مى نامند، در واقع عشق نیست; بلکه یک تمایل نفسانى و شهوانى است.
صاحب تفسیر روح المعانى براى محبت و دوست داشتن، مراحلى را ذکر مى کند و مى گوید: نخستین مراتب محبت «هوى» (به معنى تمایل) است; سپس «علاقه»، یعنى محبتى که ملازم قلب است و بعد از آن «کلف» به معنى محبت شدید، و سپس «عشق» و بعد از آن «شغف» (یعنى حالتى که قلب در آتش عشق مى سوزد و از این سوزش احساس لذت مى کند)، و بعد از آن «لوعه» (اندوهناک شدن و سوختن قلب) و سپس مرحله اى که عشق به تمام زوایاى دل نفوذ مى کند و سپس «تدله» و آن مرحله اى است که عشق، عقل انسان را مى رباید و آخرین مرحله، «هیوم» و آن مرحله بى قرارى مطلق است که شخص عاشق را بى اختیار به هر سو مى کشاند.•
در پایان بیان این نکته شایسته است:
«محبت» بین خداوند متعال و بندگانش طرفینى است. همان طور که بندگان براى کسب کمالات در پى محبوب واقعى (خداوند) هستند خداوند نیز براى تربیت و رشد بندگان خود توجه و عنایت محبت آمیز دارد. «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ; (آل عمران، 31) بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید تا خدا (هم) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.» به همین جهت خداوند اساس دینش را بر پایه «محبت» قرار داده است. امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «هل الدین الاّ الحب; دین چیزى جز محبت نیست.»•
همه حا تاریک بود سکوت شب آرامشی به افکارم می داد که بهتر بتوانم فکر کنم و استدلال بیاورم یه نگاه به ساعت کامپیوتر انداختم شب از نیمه گذشته بود نه اون دست بردار بود و نه من دوست داشتم تا قانعش نکنم از پاسخ هایم دست بردارم برام خیلی جالب بود که هر دومون توی تالار گفتگو آنلاین بودیم هر چه می نوشتم بلافاصله جواب می داد منم معطلش نمی کردم آخه اون شب مناظره قرآنی خیلی جالبی بین من و لا مذهب اتفاق افتاد که می خوام براتون پاره ای از آن را نقل کنم
ماجرا از این جا آغاز شد که من تاپیکی زدم توی تالاری که مربوط به مسایل مذهبی بود تحت عنوان قرآن یگانه معجزه جاوید الهی
اون وقت ها که جوون تر بودیم و منطق می خوندیم وقتی بحث صناعات خمس رو می خوندیم پیش خودم می گفتم آخه این حرف ها چه ثمره ای داره فقط یه مشت از امور معقول که مصداق خارجی براشون وجود نداره اما از وقتی که مناظراتم رو با این کافران شروع کردم خوب فهمیدم که اون حرف های اوایل جوانی که تو منطق می خوندم مثلا درباره مغالطه که گاهی طرف حساب شما یه امر غیر مسلم و دروغی رو مسلم قلمداد کرده و با اون یه استدلال می سازه سر طرف مقابلشو کلاه می زاره اون شب وقتی وارد تالار شدم دیدم لامذهب برام مطلبی را بر رد معجزه بودن قرآن نوشته بود, جمله اش این بود:
درود بر همه ی دوستان
بنده حاضر هستم در این مقال بابی را بگشایم و در صورت تمایل دوستان شواهد بیشتری در اثبات مدعا ابراز کنم ( البته بدلیل فرصت اندک تمام پاسخ ها را نخواندم)و آن وجود غلطهای صرفی و نحوی در قرآن است که از همان ابتدا مسلمانان متوجه آنها بوده اند ولی تا به امروز کسی به پاسخی راسخ در این باب نرسیده است در اینجا به ذکر یکی از این اشتباهات بسنده می کنم:
در آیه ۶۳ از سوره طه می خوانیم:
إنَّ هذان لَساحرانِ.
امروزه حتی یک دانش آموز سال دوم دبیرستان می داند که اسم ان منصوب است و علامت نصب در اسم اشاره مثنی ین است و نه ان .و خود قرآن در سایر موارد این قاعده را رعایت کرده است.
بدرود .
فوری براش نوشتم :
دوست عزیز تو تا حالا کجا بودی که معارضان قرآن در عصر نزول وحی مثل مسیلمه کذاب و...خیلی دنبالت گشتند و بالاخره چون کسی را نیافتند خودشان اراجیفی را سر هم کردند به عنوان معارضه با قرآن ارایه کردند و آبروی خود را بردند حیف شد که شما آنموقع نبودی تا مایه شرمندگی آنان فراهم نمی شد.
شما بهتر است تاریخ ادبیات عرب را کمی مطالعه فرمایید لازم نیست کتاب های مسلمانان را بخوانید بروید سراغ کتاب های مستشرقین بعدا به خود جرئت قضاوت بدهید من هم می توانم چند کتاب به شما معرفی کنم مانند فلیپ خلیل حتی و گوستاولوبن و جرجی زیدان ببینید با آمدن قرآن چه تحول عظیمی در ادبیات عرب که آنموقع به اوج شکوفایی خود رسیده بود ایجاد کرد به گونه ای که عده ای از ادیبان سرشناس عرب(با توچه به این که سواد در اشراف زاده های عرب فقط وجود داشت ) وقتی آیات را مشاهده کردند از خجالت کتیبه های خود را _که آن زمان بهترین کتیبه ها را بر دیوار کعبه آویزان می کردند _ از دیوار کعبه پایین کشیدند و گفتند این سخن تازه , زمین تا آسمان با سخنان ما متفاوت است این سخن بشری نیست.
اما در مورد نکته ادبی که شما متذکر شدید باید گفت : شما که خود بهتر می دانید هر علمی وقتی می خواهد در غالب کتاب درآید همیشه یک جا مطالب آن را برای مخاطب بیان نمی کنند بلکه حد مبتدی و متوسط و پیشرفته دارد زبان عربی هم از این قانون مستثنی نیست شما فقط در کتاب دوم دبیرستان همین را فهمیدید که « إن» از نواصب است و بر سر مبتدا و خبر در می آید و مبتدا را اسم خود و خبر را خبر خود کرده و اسم را منصوب و خبر را مرفوع می کند اما شق و شقوق آن و موارد استعمال آن را و کاربردهای دیگر آن را در زبان عربی نخواندید و اصولا این چیز ها را در کتاب های مبتدی زبان عربی نباید نوشت و نباید گفت مثل سایر زبان ها ..............
خلاصه برای این که سرتونو به درد نیارم بقیه مطالب رو به زودی براتون می نویسم
...........
بخش دوم: چادر یا مانتو؟
با توضیحاتی که من دادم یکی از دخترخانوم ها پرسید:
پس با این حساب چادر ضرورتی نداره ؟
_ ضرورت که نداره اما اگه خانوما جوری لباس بپوشند که بدنشان پوشیده بشه برجستگی های بدنشان نمایان نشه کافیه لذا به چادر می شه گفت حجاب برتر دیگه آدم خیالش راحته که برجستگی های بدنش نمایش داده نمی شه و مهیج نیست
_ بالاخره نگفتید لباس حضرت زهرا سلام الله علیها چطوربود؟
_ ببینید توی قرآن یه تعبیری داره بنام جلابیب که جمع جلباب هست خداوند توی سوره احزاب آیه 59 مى فرماید: «یـأیّها النبى قل لأزوجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جَلبیبهنّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین و کان الله غفوراً رحیماً; یعنى: اى پیامبر ! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: روسرى هاى بلند خود را بر خویش فرو افکنند ]طورى که زیر گلو و سینه هایشان پیدا نباشد [این کار براى این که شناخته شوند و مورد اذیت ]اهل فسق و فجور[ قرار نگیرند ، بهتر است، (و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده و رحیم است.»
بنابراین لباس بیرونی زنان مؤمنه ای مثل آن حضرت لباس بلند و گشادی بودکه توی روایات داریم آنقدر بلند بود که به زمین کشیده می شد که می تونیم بگیم یه چیزی تو مایه های همین چادر ایرانی ها بوده با تفاوت اندکی, که قرآن هم از اون به جلباب تعبیر کرده است.
_ با این حرف هایی که شما زدید و به قرآن مستند کردید مانتوی تنگ و کوتاه لباس اسلامی نیست اما بنظر شما چه اشکال داره یه دختر مانتوی گشاد و بلند بپوشه که برجستگی های بدنش هم پیدا نباشه ؟
_ هیچ اشکالی نداره ولی یادتون باشه اگه مانتوی رنگ و وارنگ بپوشه و بالاخره خودشو خوشگل کنه بیاد تو خیابون مشکل داره .
_ چرا؟! چه عیبی داره این برای تمیزی و رعایت بهداشته باید شیک بپوشیم و الا امروزی ها می گن منگله عقب مانده است !
_ ببینید توی قرآن چند جا اشاره شده که زنان نباید خودشونو در مقابل غیر محرمشون یه جوری نشون بدن که انگشت نما بشند حکمت هاشو هم گفته حالا اگه سرتو درد نیارم مجبورم یه منبر برات برم
_ مشکلی نیست ما سراپا گوشیم.
دوستان برای این که حوصله شما سر نره بقیه ماجرا را اینجا در وبلاگ حقوق زن بخوانید
ماجرایی که براتون می خوام بگم کمی طولانی و خلاصه یه منبر تمام عیاره بنابراین تصمیم گرفتم چهار قسمتش کنم هر روز یه قسمتشو براتون تعریف کنم:
بخش اول:
یادم نمیره نمایشگاه جوان در اصفهان برپا شده بود کنار پل شهرستان توی غرفه پای کامپیوتر بودم آماده پاسخدهی دوتا دخترخانوم حدود 15 ساله که مانتوهای نسبتا بلند و گشادی به تن داشتند وارد شدند من فورا بلند شدم بهشون سلام کردم عادتم بر این بود که حتی اونایی که از ما فاصله می گرفتند رو تحویل بگیرم چون بعضی توی ارتباط با مذهبی ها احتیاط می کنند بعضی ها هم که با اخم با ما برخورد می کردند.
اونا همینکه سلام منو شنیدند فوری جواب دادند مثل اینکه منتظر بودند که به گونه ای سر صحبت رو با من باز کنند .
با یه حالت اعتراض اومدند جلو مثل طلبکارها یکی شون رو کرد به من و گفت : می شه یه سئوال بپرسم؟
_ بله بفرمایید کار من همینه.
_ کی گفته که حضرت فاطمه زهرا (س) چادر سرش می کرده اصلا شما از کجای قرآن می گید باید زنها چادر به سر کنند و حجابشون چادرباشه؟
_ فوری جواب دادم : منظورتون از چادر همین چادرهایی است که زنهای ایرونی بر سر می کنند دیگه ؟
_ آره همینها رو می گیم .
_ کسی همچی حرفی نزده این چادر مال ایرونی ها است رسم زنهای ایرونیه, عرب ها برای خودشون پوشش مخصوص داشتند و دارند البته با توجه به آیه 31 سوره نور استفاده می شه که بعضی از زن های عرب دوران پیغمبر روی سرشون یه نوع روسری مینداختند که هم گوش هاشون پیدا بود و هم گردنشون و کمی از سینه هاشون بعد قرآن دستور داد «ولیضربن بخمرهن علی جیوبهن» خُمُر در زبان عربی به یقه یا گریبان و گاه هم به بالاتنه اطلاق می شه
زن ها باید مقنعه هاشونو روی گریبان شون بیندازند تا گوش هاشون و گردنشون و سینه هاشون پوشیده بشه .
بنابراین اگه کسی طوری لباس بپوشه که تمام بدنش پوشیده بشه به او می گن حجاب داره تنها جایی که فقها اجازه دادند زنها باز بزارند دست ها تا مچ و قرص صورته.
منتظر ادامه ماجرا باشید
مدتی پیش توی یکی از تالارهای گفتگو که به حمدالله چون کم آوردند درشو تخته کردن دمشونو گذاشتند رو کولشونو رفتند پی کارشون یه بحثی رو تحت عنوان قرآن بزگترین معجزه الهی شروع کردم یکی از کافران با من وارد بحث شد که در این پست قصد دارم به یکی از مناظرات بین من و اون بپردازم نام کافر رو می زاریم بی خدا نام من هم که سعیده
بی خدا: اگه نشانه معجزه بی مانندی آن است و ناتوانی از همانند سازی پس بسیاری از شاهکارهای ادبی هم معجزه اند چون همانند ندارند مانند آثار شاهنامه فردوسی, حافظ, سعدی, یا هملت شکسپیر, بی نوایان ویکتورهوگو, خانه اموات داستایوفسکی و...
سعید: اولا این آثاری که اسم بردید شگفت زا هستند اما خارق العاده نیستند گذشته از این برفرض اگه خارق العاده هم بودند به هر خارق العاده ای که معجزه نمی گویند.
ثانیا صاحبان این آثار هیچ وقت ادعای نبوت نداشتند و اصلا این آثار را به قصد معجزه ننوشتند تازه تحدی هم نکرده اند تا انگیزه برای همانند آوری برای افراد ایجاد کنند
سوم اینکه کی گفته مانند این آثار را کسی نیاورده , اتفاقا بهتر از این ها را آورده اند بله این ها در زمان خودشان بهترین اثر بودند اما بعدها بهتر از این ها رو هم آوردند به همین خاطر است که برخی از شعر شناسان و نسخه دانان نسبت به بخشی از اشعار منسوب به حافظ تردید کرده اند به عنوان نمونه آقای الهی قمشه ای در زمان ما غزلی سروده که برخی از ایرادات غزل معادل آن را که قبلا حافظ سروده بود ندارد
مجال نقل این غزل نیست اما بخشی را می آورم.
غزل حافظ:
ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه برآب انداختی
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نفشی خوش برآب انداختی
...
اما غزل الهی قمشه ای:
دوش بر ماه از شکنج طره تاب انداختی
پرده مشکین شب بر آفتاب انداختی
رونق گلزار بردی جلوه مه کاستی
آفتابا هر گه از رؤیت نقاب انداختی
...
بی خدا:پس اگه کسی کلماتی شبیه قرآن آورد اونهم معجزه است یا حداقل معجزه بودن قرآن رو زیر سئوال می بره
سعید: مثل چی ؟
بی خدا: مثل سوره هایی که جدیدا روی اینترنت گذاشته اند اول اونها چهارتا سوره ساختند بعد دیدند مسلمونا قبول نکردند گیر دادند هفتادو هفتا دیگه هم آوردند که اسمشو گذاشتند جلد دوم قرآن یا فرقان الحق
سعید: مثل این که شما دوریالی ات خیلی کجه دیر جا می افته
باید بدونی که معارضه اصولی دارد که باید اونارو رعایت کرد شما اگه لطف کنی یه کمی مطالعاتتو درباره معارضه بیشتر کنی تا دیگه از این حرفها نزنی.
یه نمونه اش معارضه شاعران دوران جاهلیت عرب است که همه ساله در بازار عکاظ دورهم جمع می شدند اشعاری را می سرودند عده ای از ریش سفیدان با توجه به اصول معارضه به داوری می پرداختند و بهترین و کم عیب ترین رو انتخاب کرده کتیبه می کردند و روی دیوار کعبه آویزان می کردند اما همونها که زبانزد روزگار خود بودند وقتی قرآن نازل شد تا کلمات قرآن به گوششان خورد از خجالت رفتند و کتیبه های خودشونو از دیوار در آوردند و گفتند این دیگه با کلمات ما قابل مقایسه نیست این اصلا کلام بشری نیست.
بی خدا: خوب حالا این اصول معارضه ای که دم از اونها می زنی چی هستند میشه چند نمونه اش رو برام بیاری
سعید : برای این که مناظره طولانی و خسته کننده نشه بقیه ماجرا رو اینجا بخونید.
چند شب پیش یه سید هندی رو ملاقات کردم چندتا ماجرای ناب که برای خودش پیش اومده بود رو برام نقل کردیکی رو
در وبلاگ ماجرا پشت ماجرا بخونید دیگری رو همین جا :
روزی در یکی از ایالت های هند بودیم توی یک خیابان قدم می زدیم سر یک چهار راه یکی از این فال گیرها نشسته بود منو دید صدا زد بیا بنشین فالتو بگیرم منم به همراهم گفتم بیا بنشینیم ببینیم چی می گه , فوری یه زیرانداز برام پهن کردنشستم به من گفت اول ده روپیه بده 10 روپیه رو گرفت و گفت : تو یه فکری کن پیش خودت تا من بگم مسئله چیه
منم یادم افتاد به یه خونواده ای که تو ایرون جوونشون مفقود الاثر بود مادرش مرتب می گفت: پسرم زنده است اما خبری از او نبود , توی ذهن خودم گذراندم که اینت جوان الان کجاست ؟ چه وضعیتی داره ؟
فالگیر هندی ازم پرسید موضوعی که دربارش فکر کردی درباره موجود زنده بود یا از اشیاء , انسان بود یا حیوان؟
پاسخ دادم آدمه, سئوال کرد اسمش چند سالشه ؟ جوونه یا پیر؟ پاسخ دادم اینو دیگه بهت نمی گم پس تو ده روپیه رو برای چی گرفتی؟! خودت باید بگی
خیلی خوب خودت اسمت چیه اسم مادرت چیه اسم پدرت چیه ؟ چندتا سئوال دیگه پرسید اما هیچ اشاره ای درباره اون جوون و دیگر وابستگانش نگفتم
دیدم یه نگاه به آسمون کرد بعد شروع کرد یه چیزایی رو کاغذ نوشت و محاسباتی انجام داد پس از مدتی که کارش تموم شد رو کرد به من و گفت:
کسی که دربارش فکر کردی یه جوونه خیلی زیبا ست که الان توی یه باغ بسیار زیبا داره برا خودش کیف می کنه میوه های خوب عالی حسابی اونجا بهش میر سند صبر کن ببینم ! موکلین من حتی نمی تونند به اون باغ نزدیک بشن ؟
مگه شما موکل هم داری ؟ آره این حرف ها رو موکلان من بهم می گن اونا رفتن جوون رو پیداش کردند
بازهم چیزی بهش نگفتم فقط پرسیدم یعنی به نظر شما اون زنده است ؟
کمی تأمل کرد وبعد گفت : معلومه به نظر من که زنده است اما توی هند که نیست وایسا ببینم اصلا اون باغه توی هیچ جای این کره خاکی هم نیست ولی زنده است !
من دیگه جوابمو گرفته بودم اما اون فالگیر مرتاض همینقدر بیشتر حالیش نشد چون او با عالم غیب معنویات که مرتبط نبود اصلا از این طیف چیزی درک نمی کنه چون موکلینش ممکنه از ارواح خبیثه ویا اجنه باشند بنابراین او بیشتر از این نمی تونه چیزی رو درک کنه به عبارتی اگه آدما با ریاضت های غیر شرعی به این مراحل برسند اما بزرگانی مثل مرحوم مقدس اردبیلی , علامه طباطبایی, امام راحل , نخودکی وشیخ جعفر و.... که با عبادت و ریاضت شرعی به این مراحل رسیده اند اونها دیگه همه چیزو می فهمند ولی همه چیز رو هم نمی گن ظرفیت وجودیشون ازاین حرف ها بیشتره , خوب بگذریم
وقتی ایرون اومدم به خانواده اون جوون ماجرای شهادت اون جوون رو گفتم اتفاقا چند هفته بعد خبر شهادتش رسما اعلام شد.
این ماجرا من رو به یاد آیات سوره آل عمران می اندازد
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ {آل عمران/169} فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ {آل عمران/170} یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ {آل عمران/171}
(ای پیامبر )هرگزگمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده گانند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند, آنها به خاطر نعمت های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است خوشحالند ؛ و به خاطر کسانی که هنوز به آن ها ملحق نشده اند( مجاهدان و شهیدان آینده) خوشوقتند ؛ ( زیرا مقامات برجسته آن ها را درآن جهان می بینند ؛ و می دانند) که نه ترسی بر آن ها ست و نه غمی خواهند داشت. و از نعمت خدا و فضل او ( نسبت به خودشان نیز) مسرورند و ( می بینندکه) خداوند پاداشت مؤمنان را ضایع نمی کند,( نه پاداش شهیدان و نه پاداش مجاهدانی که شهید نشدند).